عاشقتم
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نـِــیی شمع مزار خویش شد نـی ب آتش گفت: کین آشوب چیست مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنی ت را سوختم زان که می گفتی نیَـ م با صد نُـمود همچنان در بند خود بودی که بود مرد را دردی اگر باشد خوش ست درد بیــــــــــ دردی علاج ش آتش ست پس از اینکه چراغ قرمز شد یک موتورسوار با خیال راحت عبور به حرکت از خط کشی عابر پیاده کرده و در حالیکه تمام اتومبیل ها پشت چراغ قرمز توقف کرده اند ناگهان یک اتومبیل باسرعت درحال عبور از چراغ قرمز به موتورسوار برخورد کرده و نگاه کنید که چقدر خوش شانس است که موتورسوار به زمین برخورد نمی کند بلکه برروی سقف ماشین باقی می ماند!!!
قالب وبلاگ :: :: کدهای جاوا |